داستان ترسناک در اتاق فرار انيگما


پسر عموم توي هند درس ميخوند اون تازه فارغ‌التحصيل شده، يه بار که ازش خواستم يکي از خاطرات فرا طبيعيشو تعريف کنه، نگاهش براي چند ثانيه به نقطه ي نامعلومي خيره موند و بعد شروع به تعريف کرد:


سال دوم دانشگاه بود که تو يه خوابگاه مختلط اقامت داشتم، اونجا دوستاي زيادي پيدا کردم.


ساختمون خيلي قديمي بود و هرازگاهي برق قطع ميشد و ما مجبور بوديم از شمع استفاده کنيم ولي با اين حال ترس غريزي از تاريکي توي همه ي ما وجود داشت بخاطر همين دونفري تو راهرو ها حرکت ميکرديم.


يه بار نصف شب مجبور بودم برم دستشويي، به سمت تخت دوستم که دختر بود رفتم که صداش کنم تا منو همراهي کنه.


به محض اينکه بازوشو لمس کردم، چشماشو باز کرد و بهم لبخند زد.


نميدونستم چرا انقد خوشحاله؛ اون تا پايين راهرو خنديد و رقصيد، زياد نميتونستم ببينمش اما ميتونستم سايه ي محوشو ببينم که با چابکي ميرقصه.


من هم شروع به همراهيش کردم و باهم رقصيديم، صداي خنده هامون راهرو رو پر کرده بود.


اون هر از چند گاهي يکي از اهنگاي مورد علاقمون رو ميخوند.


تو بازگشتمون هم همين اتفاق افتاد، بالاخره رفتيم تا بخوابيم.


صبح روز بعد من با صداي مامورا بيدار شدم که دور تخت دوستم حلقه زده بودن.


از تخت پريدم بيرون و به تخت دوستم نزديک شدم، جسد بي جون دوستم روي تخت دراز کشيده بود درحالي که چشماش باز مونده بود و همون لبخند روي لبش بود.


شب گذشته خودکشي کرده بود، زمان مرگش 11:30 شب تخمين زده شد ، تقريبا 3 ساعت قبل ازينکه بيدارش کنم.


اتاق فرار ترسناک و داستاني ديگر


چند سال پيش سيزده بدر رفته بوديم جاده ي فيروزبهرام (شنيده بوديم خيلي باصفاعه و ميشه گفت نسبت به جاهاي ديگه خلوت تره) . من به خواهرم گفتم بيا بريم يه دوري اطراف جايي که نشسته بوديم بزنيم  !!


شانس ما تا اومديم ت بخوريم يه گله گوسفند اومدن از جلوي ما رد شدن، يهو خواهرم گفت بدنش يه دفعه اي سنگين شده و سرش درد ميکنه، ازم خواست که برگرديم پيش بقيه. باعث تعجب بود چون حالش خيلي خوب بود يه دفعه اي اينجوري شد!! خلاصه بنده خدا تا زماني که ما بيرون بوديم از جاش بلند نشد ميگفت بدنش سنگين شده و بي حس.تا برگشتيم خونه.


(من از بچگي يه عادتي دارم موقع خواب پاهام رو ت ميدم تا خوابم ببره اينکار يه صداي خفيفي ايجاد ميکنه موقع خواب .کسايي که خواب سبک و حساسي دارن اذيت ميشن)


اونشبم طبق معمول داشتم پاهامو ت ميدادم آبجيم گفت سارا پاهاتو ت نده اذيت ميشم، منم با اينحال که خوابم نمي‌برد اونجوري، پاهامو ت ندادم اصلاً ! دو دقيقه بعد دوباره گفت سارا ميگم پاتو ت نده، من گفتم آجي باور کن ت نميدم! گفت: عه صداش تو سرمه فکر کردم ت ميدي .دو سه دقيقه ي ديگه با صداي بلند گفت: سارا اذيت نکن ديگه پاتو ت نده ،گفتم به خدا ت نميدم! با عصبانيت گفت وقتي صداش مياد يعني ت ميدي اما واقعا من ت نميدادم.


(اتاقمون مشترک بود و اينکه منظورم از ت دادن،ماليدن پاها به همديگه اس انگار که ميخواي گرم کني. کف دستاتون رو به هم بمالين يا همو سائيدگي متوجه ميشين منظورمو) خلاصه اين شد بساط هرشب ما .


يه شب که طبق معمول ازم خواست پامو ت ندم بهش گفتم اگر حرف منو باور نميکني من ميشينم، نميخوابم (فرداش امتحان ترم داشتم کلاً از استرس خوابم نميبرد ) ببينم بازم شک داري که من دارم اذيتت ميکنم يا نه!!


تازه چشماش گرم شده بود که يه دفعه چشماشو باز کرد (قرمز قرمز شده بودن از بيخوابي.چون اصلا نميتونست بخوابه) گفت پاهاتو ت نده، گفتم باور کن من نيستم


اونموقع بود که منم ترس تمام وجودمو گرفته بود ميگفت صداش داره هر لحظه بيشتر و نزديک تر ميشه.ما اونشب دوتايي کلي نماز خونديم و قرآن خونديم و صلوات فرستاديم تا خواهرم آروم بشه اما اصلا فرقي نميکرد! گوشاشو محکم ميگرفت تا ديگه نشنوه اما انگار صدا تو سرش بود.


طفلک تا يه هفته همونجوري بود تا اينکه مامانم به يکي از دوستاش گفت اينجوري شده اونم گفت برين پيشِ، پيش نمازِ مسجد سَرکتاب باز کنه، مامانمم پيش سِيّد رفت. خدا بيامرزش، گفت از گله ي گوسفند رد شده همزاد اونا افتاده روي دخترتون . چند تا آيه خوند فوت کرد روي صورت خواهرم يه چيز باور نکردنيه اما واقعا خواهرم خوب شد


الانم حرفش ميوفته چشماش اشک جمع ميشه و ميگه واقعا تو اون چند روز عذاب ميکشيده


براي خوندن اينجور مطالب به اتاق فرار ترسناک بريد.


 

داستان ترسناک ايراني

داستانهايي که تو بچگي با گفتنش ما رو ميترسوندن

ماجراهاي شرلوک هلمز و 10 داستان برتر اين رمان

ت ,يه ,تو ,ي ,تخت ,خواهرم ,گفت سارا ,بود که ,يکي از ,تخت دوستم ,يه دفعه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود کده آموزش و سیگنال خرید وفروش در بورس تنهاترین پسر دنیا انسان کامل fereshtehazar وبلاگ دانشجویان کارشناسی ارشد گیاهان زینتی دانشگاه آزاد گرمسار ghanbari8033 هنر چیدمان و دکوراسیون منزل تدرویه قالیچه پرنده